English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (7742 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
heed U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeds U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She is a considerate (an inconsiderate ) person . U آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
observes U ملاحظه کردن
regards U ملاحظه کردن
perceiving U ملاحظه کردن
to take note of U ملاحظه کردن
observe U ملاحظه کردن
perceives U ملاحظه کردن
perceived U ملاحظه کردن
observed U ملاحظه کردن
perceive U ملاحظه کردن
observing U ملاحظه کردن
regarded U ملاحظه کردن
noting U ملاحظه کردن
consider U ملاحظه کردن
regard U ملاحظه کردن
considers U ملاحظه کردن
notes U ملاحظه کردن
note U ملاحظه کردن
To be observant of the regulations . U ملاحظه مقررات را کردن
remarks U تبصره ملاحظه کردن
remarking U تبصره ملاحظه کردن
remarked U تبصره ملاحظه کردن
remark U تبصره ملاحظه کردن
to take in a reef U با ملاحظه کار کردن
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
not to lose sight of U ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
fixes U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fix U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
stead U گذاشتن حمایت کردن
deposit U : ته نشین کردن گذاشتن
deposits U : ته نشین کردن گذاشتن
have U صرف کردن گذاشتن
lodge U گذاشتن تسلیم کردن
insert U گذاشتن جاسازی کردن
lodged U گذاشتن تسلیم کردن
having U صرف کردن گذاشتن
lodges U گذاشتن تسلیم کردن
inserting U گذاشتن جاسازی کردن
lay down U فدا کردن گذاشتن
cuts U عبور کردن گذاشتن
cut U عبور کردن گذاشتن
inserts U گذاشتن جاسازی کردن
arranging U قرار گذاشتن سازمند کردن
inset U افزودن اضافه کردن گذاشتن
insets U افزودن اضافه کردن گذاشتن
to hang up U معطل کردن مسکوت گذاشتن
louse U شپش گذاشتن شپشه کردن
wads U کپه کردن لایی گذاشتن
applying U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
wad U کپه کردن لایی گذاشتن
arranges U قرار گذاشتن سازمند کردن
apply U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applies U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
arrange U قرار گذاشتن سازمند کردن
arranged U قرار گذاشتن سازمند کردن
deposits U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
inserts U داخل کردن در میان گذاشتن
inserting U داخل کردن در میان گذاشتن
deteriorate U خراب کردن روبزوال گذاشتن
To trample upon justice. To be unfair. U پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
to put together U بکب کردن پیش هم گذاشتن
deteriorated U خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorates U خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorating U خراب کردن روبزوال گذاشتن
to shut up U حبس کردن درصندوق گذاشتن
dumbfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
rat race <idiom> U رها کردن ،تنها گذاشتن
auctioning U حراج کردن بمزایده گذاشتن
accumulate U روی هم گذاشتن متراکم کردن
auctions U حراج کردن بمزایده گذاشتن
deposit U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
accumulates U روی هم گذاشتن متراکم کردن
auctioned U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auction U حراج کردن بمزایده گذاشتن
accumulating U روی هم گذاشتن متراکم کردن
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
dumfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
to put a way childish U صرف کردن گرو گذاشتن
swindle U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
to part the hair U فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
emplacement U پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
skirted U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirt U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
to soak out the salt of U توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
swindled U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindles U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirts U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
adventure درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
cook up <idiom> U اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
the setting of a gem U سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
adventures U : درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
reefknot U گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
incircumspect U بی ملاحظه
observation U ملاحظه
thoughtless U بی ملاحظه
tact U ملاحظه
remarking U ملاحظه
remarks U ملاحظه
respect U ملاحظه
rashness U بی ملاحظه گی
incosiderate U بی ملاحظه
bluftly U بی ملاحظه
regard U ملاحظه
regards U ملاحظه
unconsidered U بی ملاحظه
considerations U ملاحظه
regarded U ملاحظه
consideration U ملاحظه
cum grano U با ملاحظه
indiscreet U بی ملاحظه
unthinking U بی ملاحظه
unmindful U بی ملاحظه
observations U ملاحظه
not unmindful U بی ملاحظه
incautious U بی ملاحظه
disregardful U بی ملاحظه
respects U ملاحظه
animadversion U ملاحظه
remarked U ملاحظه
gravitas U ملاحظه
prudence U ملاحظه
remark U ملاحظه
inconsiderate U بی ملاحظه
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
stakes U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
superinduce U تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
stake U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
considerately U ازروی ملاحظه
irrespective of U بدون ملاحظه
regardant U ملاحظه کننده
heeding U ملاحظه رعایت
annotations U تحشیه ملاحظه
regrad for others U ملاحظه دیگران
blat U بی معنی و بی ملاحظه
worthy of note U قابل ملاحظه
regard for others U ملاحظه دیگران
ciecumspect U ملاحظه کار
reckless U بی ملاحظه بی اعتنا
circumspective U ملاحظه کار
annotation U تحشیه ملاحظه
heeded U ملاحظه رعایت
noteless U غیرقابل ملاحظه بی نت
wary U با ملاحظه هشیار
heed U ملاحظه رعایت
canniness U ملاحظه کاری
noted U مورد ملاحظه
healable U قابل ملاحظه
heeds U ملاحظه رعایت
inadvertent U بی ملاحظه سهوی
circumspectly U ملاحظه کارانه
circumspect U ملاحظه کار
without the gloves U جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
noticeably U بطرز قابل ملاحظه
thoughtful of others U با ملاحظه نسبت بدیگران
petty U غیر قابل ملاحظه
As you can see for yourself. U همانطور که ملاحظه می فرمایید
observantly U از روی ملاحظه و رعایت
sizeable U قابل ملاحظه بزرگ
Without the least regard . U بدون کمترین ملاحظه یی
unconsidered U غیر قابل ملاحظه
blat U بی ملاحظه حرف زدن
oversubtle U بیش از حد ملاحظه کار
remerkableness U قابل ملاحظه بودن
considerably U بطور قابل ملاحظه
remarkably U بطور قابل ملاحظه
noteworthiness U قابل ملاحظه بودن
blankly U بدون ملاحظه بکلی
noteworthily U بطور قابل ملاحظه
sizable U قابل ملاحظه بزرگ
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
It was some consikerable amount. U مبلغ قابل ملاحظه ای بود
to take off the gloves U رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
notably U بطور برجسته یا قابل ملاحظه
glib answer U پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) . U خیلی ملاحظه کار است
guarded U احتیاط امیز ملاحظه کار
observingly U از روی ملاحظه حرمت گرارانه
unadvied U تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
unadvised U تند وبی ملاحظه بی احتیاط
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
Observation of natural phenomena . U ملاحظه پدیده های طبیعی
reappraise U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraises U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
irrespectively U بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
reappraising U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
scapegrace U ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
No more Mr. Nice Guy! <idiom> U دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم! [اصطلاح روزمره]
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com